سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غـــــفـــلــــت

وقتی راهنمایی بودم یه دبیر ریاضی داشتیم که آقا بودن.

معلم خیلی سخت گیری بود و همه بچه ها یه جورایی ازش میترسیدن.! یه روزی 20دقیقه دیر کرد همه بچه ها خوشحال که امروز معلم ریاضی نمیاد و بریم تو حیاط بازی..ما هم از خدا خواسته رفتیم تو حیاط و مشغول بازی بچگانه خودمون شدیم! هنوز 5دقیقه از خوشحالیمون نگذشته بود که آقای معلم از در حیاط وارد شد! همه مات و مبهوت بهش نگاه کردیم و خشکمون زد!

معلممون هم با یه لحن جدی و کمی عصبانی دعوامون کرد و همه رو تو کلاس کرد.وقتی همه سرجامون نشستیم گفت برگه از تو کیفتون دربیارید میخوام امتحان بگیرم! هیچکس جرات نمیکرد چیزی بگه.همه با ترس و لرز برگه درمیاوردیم از تو کیفمون و تند تند سوالای رو تخته رو مینوشتیم و اروم اشک میریختیم.! اون روز هیچکس درس نخونده بود و معلممون بدون اطلاع قبلی امتحان گرفت!

  ***الان دارم به این فکر میکنم که کی قراره غافل گیر بشم و خدا بهم بگه تموم شد.همه اون فرصت های طلایی که بهت دادم تموم شد! کی قراره وداع کنم با همه دلبستگی هایی که همراه ابدیم نیستن.کی قراره جدا بشم از خودم از منیَتم از غرورم ...چه صبری داری تو خدا.خوب شد تو خدای ما شدی..

خدایا همه این گناه های من حجابی شدن بین من و تو محبوبم.دیگه هیچ نوری از تو بهم نمیرسه.انگاری که رها شدم..

آبروم پیش آقام رفته.چقدر گفتم اللهم عجل لولیک الفرج..با این حرفم انگار که آقامو مسخره کردم.آخه آقا میگه چرا بیخودی برای فرج من دعا میکنی و بهش باور نداری! چطوری بیام وقتی دلت بامن نیس.چطوری بیام وقتی تو هیچ سعی و تلاشی نمیکنی برای اومدنم در عوضش روز و شب دارم غصه میخورم بخاطر گناه هایی که نمیدونی داره با روحت با جوونت چه میکنه!

خدای من تو کجایی.منم یکی از بنده های گناهکارت.دارم از روی همین زمین که آفریدی باهات حرف میزنم.دارم بهت میگم بدادم برس دارم از دست میرم.دارم میگم تو کجایی..کی گمت کردم که بیام پیدات کنم..خدا ..خدا...خدا...خدا ...خدا..

خدا کی قراره همه چی تموم بشه.کی قراره سرافکنده بیام پیشت.چطوری سرمو بالا بگیرم..خدای مهربون من..ماه رمضونت داره میاد..همه پیش پیش خودشونو آماده کردن که بیان به مهمونیت ..من چی بگم که نه تنها خودمو آماده نکردم بلکه دارم روسیاه تر از همیشه میام درخونت..خدایا با یه امیدی میام که نجاتم بدی..خدایا میام از خودم رهام کنی..خدایا نمیخوام بخاطر من شرمنده باشی..خدایا این مهمون روسیاه رو بپذیر که هیچ جایی ندارم برم الا در خونه تو..الهی و ربی من لی غیرک..


نوشته شده در چهارشنبه 90/5/5ساعت 1:17 صبح توسط ضحی نظرات ( ) |


Design By : Pichak